رویای شیرین من
پارت پنجم
گفتم: من کاری نکردم 😡 خودت بودی...
ویو نویسنده
هیلاری با عصبانیت(خواننده: بابا این دختره چرا اینقدر عصبانیه؟)حرف هیکاری رو قطع کرد: خفه شو مگه من اون کسی بودم که خواهرشو انداخت آزمایش...
هیکاری سریع دستشو روی دهن هیلاری گذاشت.
دختره با مو های سیاه گفت: وایییییی شما دو تا باز کنار همین.
میتسو گفت: هارو چان آروم باش!
پس اون مو سیاهه هاروعه.
همهی بچه ها به هشون زل زده بودن.
قیافه بچه ها:🤯
قیافه هیکاری:😨
قیافه هیلاری:😡
قیافه میتسو:😓
قیافه هارو:😍
هارو:شما دو تا خیلی نازین😍
هیلاری دست هیکاری رو از رو دهنش برداشت و گفت: هارو چان خفه میشی یا خفت کنم؟ هی میتسو برو هارو رو جم کن.
میتسو چشمی گفت و رفت پیش هارو.
هیلاری: خب کجا بودیم؟ آها یادم اومد! چطور اون کارو کردی؟
هیکاری تا اومد جواب بده کامیناری پرید وست: هی هی هی هیکاری نگفته بودی که خواهر داری! ولی اونم مثل خودت خوشگله!
که دیدیم جیرو یقه ی کامیناری رو گرفت و برد پشت یه دیوار و کامیناری هم مثل اسلاید دو اومد بیرون.
جیرو دستاشو به هم زد و گفت: خب اینم از این.
رینگ زینگ زینگ...
صدای تلفن هیلاری بلند شد.
هیلاری تلفنش رو از جیبش در آورد و اسم روش رو خوند «سنسه ماری»
صداش رو صاف کرد و جواب داد: ... چشم...چی؟نه من من ... چشم ... نه فراموش نمی کنم.(نقطه ها زمانیکه سنسه ماری حرف می زنه)و تلفن رو قطع کرد.
با سر به میتسو و هارو اشاره کرد.بعد یه نگاه به آیزاوا سنسه کرد و چشمک زد و...
--------------------پایان پارت--------------------
این پارت هم تموم شد.
گند زدم میدونم😔 ولی اگه خوب بود کامنتت کنید ادامه بدم یا نه؟اگه ادامه دادم یاداوری کنید آنقدر کشش ندم🤣🤣 خودم خسته شدم والا😐
گفتم: من کاری نکردم 😡 خودت بودی...
ویو نویسنده
هیلاری با عصبانیت(خواننده: بابا این دختره چرا اینقدر عصبانیه؟)حرف هیکاری رو قطع کرد: خفه شو مگه من اون کسی بودم که خواهرشو انداخت آزمایش...
هیکاری سریع دستشو روی دهن هیلاری گذاشت.
دختره با مو های سیاه گفت: وایییییی شما دو تا باز کنار همین.
میتسو گفت: هارو چان آروم باش!
پس اون مو سیاهه هاروعه.
همهی بچه ها به هشون زل زده بودن.
قیافه بچه ها:🤯
قیافه هیکاری:😨
قیافه هیلاری:😡
قیافه میتسو:😓
قیافه هارو:😍
هارو:شما دو تا خیلی نازین😍
هیلاری دست هیکاری رو از رو دهنش برداشت و گفت: هارو چان خفه میشی یا خفت کنم؟ هی میتسو برو هارو رو جم کن.
میتسو چشمی گفت و رفت پیش هارو.
هیلاری: خب کجا بودیم؟ آها یادم اومد! چطور اون کارو کردی؟
هیکاری تا اومد جواب بده کامیناری پرید وست: هی هی هی هیکاری نگفته بودی که خواهر داری! ولی اونم مثل خودت خوشگله!
که دیدیم جیرو یقه ی کامیناری رو گرفت و برد پشت یه دیوار و کامیناری هم مثل اسلاید دو اومد بیرون.
جیرو دستاشو به هم زد و گفت: خب اینم از این.
رینگ زینگ زینگ...
صدای تلفن هیلاری بلند شد.
هیلاری تلفنش رو از جیبش در آورد و اسم روش رو خوند «سنسه ماری»
صداش رو صاف کرد و جواب داد: ... چشم...چی؟نه من من ... چشم ... نه فراموش نمی کنم.(نقطه ها زمانیکه سنسه ماری حرف می زنه)و تلفن رو قطع کرد.
با سر به میتسو و هارو اشاره کرد.بعد یه نگاه به آیزاوا سنسه کرد و چشمک زد و...
--------------------پایان پارت--------------------
این پارت هم تموم شد.
گند زدم میدونم😔 ولی اگه خوب بود کامنتت کنید ادامه بدم یا نه؟اگه ادامه دادم یاداوری کنید آنقدر کشش ندم🤣🤣 خودم خسته شدم والا😐
- ۴.۹k
- ۰۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط